رحیمیهلغتنامه دهخدارحیمیه . [ رَ می ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاخه و بنه بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 168 تن . آب آن از چاه . محصولات عمده ٔ آن غلات . ساکنان آنجا از طایفه ٔ کعبی و شادگانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6</
رعمهلغتنامه دهخدارعمه . [ ] (اِخ ) (به معنی لرزه ) 1- نوه ٔ حام بن نوح . 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریه ٔ رعمه نوه ٔ حام می
رهمةلغتنامه دهخدارهمة. [ رِ م َ ] (ع اِ) باران نرم پیوسته . ج ، رِهام ، رِهَم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). باران نرم . (غیاث اللغات ).
رحمیهلغتنامه دهخدارحمیه . [ رَ ح ِ می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث رَحِمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رَحِمی شود.
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس که می آمد یکی برمی گرفت . (قصص الانبیاء ص 57). پادشاه کتاب
ساسانیانلغتنامه دهخداساسانیان . (اِخ ) سلسله ٔ شاهنشاهانی که بعد از اشکانیان و تا حمله ٔ تازیان بر ایران حکومت میکردند. خاندان ساسانی بعد از خاندان هخامنشی مقتدرترین و معروفترین سلسله ٔ ایرانی است و دوره ٔ چهارصد ساله ٔ شاهنشاهی ساسانیان تأثیر عظیمی در تکوین ملیت و فرهنگ ایرانی داشت و هنگامی که