رخشیدنلغتنامه دهخدارخشیدن . [ رَدَ ] (مص ) تافتن و تابیدن . (ناظم الاطباء). درخشیدن و تابیدن . (آنندراج ). تافتن . (یادداشت مؤلف ). مخفف درخشیدن و بمعانی آن . (از شعوری ج ص 12) : چَمّیدن و قرارش گویی بحار باشدرخشیدن شعاعش گویی ن