ریخوک/ ریخونک/ ریخوواژهنامه آزادکسی که اسهال دارد و نمی تواند خود را کنترل کند. 2 - کنایه از:آدم ضعیف .
جعبهدندة پیوستة جغجغهایratcheting continuously variable transmission, ratcheting CVTواژههای مصوب فرهنگستانجعبهدندة پیوستهای که در آن تغییر نسبت دور، از طریق درگیر شدن و خلاص شدن پیاپی اجزای یک سازوکار صورت میگیرد
سرخنکلغتنامه دهخداسرخنک . [ س َ خ ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 438 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).