رواداشت روزانۀ توصیهشدهrecommended daily allowance, RDAواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مجاز مواد مغذی مورد نیاز یک فرد در طول شبانهروز که متخصص آن را توصیه میکند
رذایالغتنامه دهخدارذایا. [ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذیّة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ رذیة، به معنی ناقه ٔ فرومانده به راه . (غیاث اللغات ). رجوع به رذیة شود.
رضاءلغتنامه دهخدارضاء. [ رِ ] (ع اِمص ) رضا. خشنودی . مقابل سخط. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رضا شود. || قناعت . خرسندی . (یادداشت مؤلف ).
رضاءلغتنامه دهخدارضاء. [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مرضاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). صواب و خشنودی خواستن . (از اقرب الموارد). از یکدیگر خشنود شدن . (منتهی الارب ).
رضاءلغتنامه دهخدارضاء. [ رُ ] (اِخ ) رضا. بتی است عرب را. (یادداشت مؤلف ). در کتیبه های صفا نام اللات زیاداست و پس از آن العزی و اللاه ، نامهای دیگر از قبیل رضاء، جدعوید... خدایان صفاییها بوده اند. رجوع به تاریخ اسلام تألیف علی اکبر فیاض ص 36 و ماده ٔ بت شو
تأیید ردپاfootstep verificationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تهیه و شناسایی و تأیید آثار نقش کف کفش یک فرد
تشخیص ردپاfootstep identificationواژههای مصوب فرهنگستانبررسی آثار جای پای بهجامانده از گامهای فرد در یک مکان
ردپای آبwater footprintواژههای مصوب فرهنگستانشاخص تجربی نشاندهندة مقدار و محل مصرف آب برای تأمین نیازهای یک اجتماع انسانی مشخص فارغ از نوع کاربرد آن
ردپای آبwater footprintواژههای مصوب فرهنگستانشاخص تجربی نشاندهندة مقدار و محل مصرف آب برای تأمین نیازهای یک اجتماع انسانی مشخص فارغ از نوع کاربرد آن
ردپای چیدمانgeometry footprint, acquisition imprint, geometry imprint, acquisition footprintواژههای مصوب فرهنگستانالگوی بهجامانده از آرایش چشمه و گیرنده در دادههای لرزهای
ردپای کربنcarbon footprintواژههای مصوب فرهنگستانمعیار اندازهگیری سهم فعالیتهای انسان در تولید گازهای گلخانهای برحسب واحد کربندیاکسید
خردپالغتنامه دهخداخردپا. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نام گلی است : خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس .منوچهری .
تأیید ردپاfootstep verificationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تهیه و شناسایی و تأیید آثار نقش کف کفش یک فرد
تشخیص ردپاfootstep identificationواژههای مصوب فرهنگستانبررسی آثار جای پای بهجامانده از گامهای فرد در یک مکان
گردپافرهنگ فارسی معین( ~ .) (اِ.) = گردپای : پیرامون تخت ، جای نشستن . ؛ ~ نشستن : مربع نشستن ، چهار زانو نشستن .