گردکنندهلغتنامه دهخداگردکننده . [ گ ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) جمعکننده . فراهم آورنده . رجوع به گرد کردن شود.
ردّکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ننده، تخطئه کننده، امتناعکننده منصرف شده، فرصتطلب مخالف ناسخ انحصاری حذفکننده
امتناع کنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص متناع کننده، ممتنع، ردکننده، منفی، بیقید، بیزار تخطئهکننده
دردکنندهلغتنامه دهخدادردکننده . [ دَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دردکن . دردآورنده . مورث رنج و الم . دردآور. آزاردهنده : بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" d
گردکنندهلغتنامه دهخداگردکننده . [ گ ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) جمعکننده . فراهم آورنده . رجوع به گرد کردن شود.