رذانلغتنامه دهخدارذان . [ رَ ] (اِخ ) نام دیهی در نسا، و آنرا ریان نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). قریه ای است در نواحی نسا. (از معجم البلدان ). دهی است به نیشابور. (منتهی الارب ). رجوع به ریان شود.
پیردانلغتنامه دهخداپیردان . (اِخ )دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. واقع در 12 هزارگزی جنوب سرباز. کنار راه مالرو سرباز به فیروزآباد. کوهستانی ، گرمسیر، مالاریائی . دارای 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات و خرما
چردانلغتنامه دهخداچردان . [ چ َ ] (اِ) طاس یا کشکولی که گدایان موقع گدایی در دست گیرند و آنچه را که ستانند در آن جای دهند. || حلقه ٔ در. (فرهنگ شعوری ).
رضیانلغتنامه دهخدارضیان . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رضا در معنی خشنودی . که با «واو» رضوان نیز آرند. (از متن اللغة). تثنیه ٔرضا. (منتهی الارب ). و رجوع به رضا و رِضَوان شود.
ریانلغتنامه دهخداریان . [ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام دیهی به نسا و آن را رذان نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در نسا. (از معجم البلدان ). رجوع به رذان شود.
جرذانلغتنامه دهخداجرذان . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِجُرَذ، به معنی کلاکموش . (منتهی الارب ). ج ِ عربی جرذ که نوعی موش است . (یادداشت مؤلف ). رجوع بجرذ شود.
جرذانلغتنامه دهخداجرذان . [ ج ُ / ج ِ ] (ع اِ) ام جرذان . نوعی نخل است به حجاز که پس از همه بثمر میرسد. (از متن اللغة). نوعی از خرما. (از منتهی الارب ).
ام جرذانلغتنامه دهخداام جرذان . [ اُم ْ م ِ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) نوعی نخله و درخت خرماست . (از المرصع).