رذلاءلغتنامه دهخدارذلاء. [ رُ ذَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رذیل . (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رذیل شود.
پیریدلولغتنامه دهخداپیریدلو. (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 47هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 47هزارگزی شوسه ٔ اهر. کوهستانی ، معتدل ، مایل بگرمی ، مالاریائی . دارای 64
کوه گردلوواژهنامه آزادنام کوهی صخره ای و سنگی با شیب زیاد، بالای دهستان آسپاس اقلید، که از قدیم برای اهالی آن منطقه نماد اقتدار و مقاومت بوده است.
پردلیلغتنامه دهخداپردلی . [ پ ُ دِ ](حامص مرکب ) حالت و چگونگی پردل . جسارت . دلیری . دلاوری . جرأت . پرجگری . شجاعت . مقابل بددلی : فریدون فکند آن کمند یلی به نیروی یزدان و از پردلی . فردوسی .بروز معرکه زین پردلی و پرجگریست که
رذیللغتنامه دهخدارذیل . [ رَ ] (ع ص ) ناکس و فرومایه . (ناظم الاطباء)(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : هست آن خوارزمشه شاه جلیل دل همی خواهد از این قوم رذیل . مولوی .|| ردی و هیچکاره از هر چیز. ج ، رُذَلاء، رُذالی ̍. (ناظم