ررالغتنامه دهخداررا. [ رَ ] (اِ) بلغت زند، گوش و اذن . (ناظم الاطباء). بلغت زند وپازند گوش را گویند و بعربی اذن خوانند. (برهان ).
چرچرالغتنامه دهخداچرچرا. [ چ ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 36500گزی جنوب خاوری قره آغاج و 50هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع است . کوهستانی معتدل و مالاریائی است و <span cl
چرچرولغتنامه دهخداچرچرو. [ چ ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 30هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 32هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبرواقع است . کوهستانی و معتدل است و 30 تن سک
کرابلغتنامه دهخداکراب . [ ک َرْرا ] (ع اِ) کس . ما بالدّار کراب ٌ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قرانلغتنامه دهخداقران . [ ق ُرْرا ] (اِخ ) نام وادیی است میان مکه و مدینه . (از منتهی الارب ). وادیی است نزدیک طائف . (معجم البلدان ).
کابررالغتنامه دهخداکابررا. [ رِ ] (اِخ ) جزیره ٔ کوچکی است از بالئار. شهرت آن بسبب ناملایماتی است که سربازان محبوس فرانسوی در آنجا پس از «بلن » در فاصله ٔ سالهای 1808 تا 1813م . تحمل کردند.
کاپررالغتنامه دهخداکاپررا.[ رِ ] (اِخ ) جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی «ساردنی ». این جزیره بسبب اقامت «گاریبالدی » در آن معروف و نامدار شده است .
کاررالغتنامه دهخداکاررا. (اِخ ) ژان - لوئی . روزنامه نویس فرانسوی و عضو مجلس کنوانسیون ، متولد در «پونت ِ ویل » به سال 1742 م . وی با ژیرندون ها به سال 1793 با گیوتین کشته شد.
جررالغتنامه دهخداجررا. [ ج َ ] (هزوارش ، اِ) به معنی نسک است و نسک بضم نون ؛ قسم و بخش و حصه باشد به لغت زند پازند . (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). || به معنی سنگ هم آمده است که به عربی حجر باشد. (برهان ). سنگ سخت (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). این کلمه هزوارش جاررا است که بغلط «داررا»