رزامیلغتنامه دهخدارزامی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب است به حوض رزام که محله ای است در مرو. (از انساب سمعانی ).
رزمیلغتنامه دهخدارزمی . [ رَ ] (اِخ ) شاعر صاحب دیوان . نام او گرگین بیگ پسر سیاوش سلطان است . شرح حال وی در تذکره ٔ نصرآبادی (ج 2 ص 43) آمده است . نسخه ٔ دیوان وی در بنگاله بدست می آید. (از الذریعة ج <span class="hl" dir="lt
رزمیلغتنامه دهخدارزمی . [ رَ ] (ص نسبی ) جنگجو. جنگاور. حربی . (فرهنگ فارسی معین ). جنگی . منسوب به رزم . اهل رزم . (یادداشت مؤلف ). رزمجو : چنگ است پای بسته سرافکنده خشک تن چون رزمیی که گوشت ز احشا برافکند .خاقانی .
رزمیفرهنگ فارسی معین(رَ) 1 - (ص نسب .) جنگجوی . 2 - (اِ.) نام عمومی نوعی ورزش شامل ، کاراته ، تکواندو، کونک فو.
رزامیهلغتنامه دهخدارزامیه . [ رِ می ی َ ] (اِخ ) رزامیة. فرقه ای از شیعه بودند که امامت را بعد از علی (رض ) ازآن ِ محمدبن حنفیة و بعد از او ازآن ِ پسرش عبداﷲ میدانستند و محارم را حلال شمردند. (از تعریفات جرجانی ). یکی از شش فرقه ٔ مذهب مرجئة. (بیان الادیان ). طایفه ای از غلات شیعه میباشند که به
رزامیهلغتنامه دهخدارزامیه . [ رِ می ی َ ] (اِخ ) رزامیة. فرقه ای از شیعه بودند که امامت را بعد از علی (رض ) ازآن ِ محمدبن حنفیة و بعد از او ازآن ِ پسرش عبداﷲ میدانستند و محارم را حلال شمردند. (از تعریفات جرجانی ). یکی از شش فرقه ٔ مذهب مرجئة. (بیان الادیان ). طایفه ای از غلات شیعه میباشند که به