رزمندهلغتنامه دهخدارزمنده . [ رَ م َ دَ / دِ ] (نف ) جنگنده . که رزم کند. جنگ کننده . رزم کننده . (یادداشت مؤلف ). که بجنگد. که جنگ کند. که نبرد کند.
رزمندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) زمنده، جنگجو، مبارز، محارب، پیشمرگ، مجاهد فرمانده، سردار پاسدار▼، سرباز▼، نیروی مسلح▼، پیادهنظام▼، سوارهنظام▼، ناوی▼
بقای رزمندهcombat survivalواژههای مصوب فرهنگستاناقداماتی که افراد نیروی خودی، هنگامی که در رزم بهطور ناخواسته از همرزمان جدا میشوند، باید انجام دهند که شامل روشهای مربوط به حفظ جان و گریز و اقدام پس از اسارت است
بقای رزمندهcombat survivalواژههای مصوب فرهنگستاناقداماتی که افراد نیروی خودی، هنگامی که در رزم بهطور ناخواسته از همرزمان جدا میشوند، باید انجام دهند که شامل روشهای مربوط به حفظ جان و گریز و اقدام پس از اسارت است
بقای رزمندهcombat survivalواژههای مصوب فرهنگستاناقداماتی که افراد نیروی خودی، هنگامی که در رزم بهطور ناخواسته از همرزمان جدا میشوند، باید انجام دهند که شامل روشهای مربوط به حفظ جان و گریز و اقدام پس از اسارت است