رزوهلغتنامه دهخدارزوه . [ رُزْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن . سکنه ٔ آن 2799 تن . آب آنجا از قنات و چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و سیب زمینی . صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="h
رزوهواژهنامه آزاد(رِزوه) (به کسر ر) شیارهای روی یک میله را می گویند که معمولاً به وسیلۀ حدیده ایجاد می گردد و سپس مهرۀ مناسب می تواند بر آن میله بسته شود.
رزوئیهلغتنامه دهخدارزوئیه . [ رَ ئی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پاریز بخش مرکزی سیرجان . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رزوحلغتنامه دهخدارزوح . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَزاح و رِزاح . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مصادر مزبور شود. افتادن از ماندگی و لاغری و لاغر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). مانده شدن شتر از نزاری . (تاج المصادر بیهقی ). سخت لاغر شدن ستور و بماندن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی چ بینش
رجوعفرهنگ فارسی عمید۱. بازگشتن؛ برگشتن؛ باز آمدن؛ بازگشت.۲. (فقه) بازگشت مرد بهسوی زنی که طلاق داده؛ یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید.۳. (ادبی) در بدیع، بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن بهمنظور افادۀ نکتۀ خاص: عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمان
رجوعیلغتنامه دهخدارجوعی . [ رُ ] (اِخ ) عبدالرشیدبن ابی القاسم بن ابی یعلی بن ابی القاسم رجوعی ، مکنی به ابومنصور. ازابوالفتح نصربن احمدبن ابراهیم حنفی روایت شنید و ابوسعد سمعانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
کاشتینۀ رزوهدارthreaded implant, screw-type implantواژههای مصوب فرهنگستانکاشتینهای دروناستخوانی که در فک پیچ میشود
خار زبانهدارcotter key, cotter, cotter pinواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خار که در انتهای سوراخی که رزوۀ پیچ در آن وارد شده قرار میگیرد تا از شل شدن مهره در نتیجۀ ارتعاش جلوگیری کند
پیچ چوبlag screwواژههای مصوب فرهنگستانپیچی فولادی یا فلزی با کلة تخت چهارگوش یا ششگوش و رزوة مخصوص چوب با مصالح نرم
جرحدیکشنری عربی به فارسیاسيب , صدمه , پيچانده , پيچ خورده , کوک شده , رزوه شده( , ) زخم , جراحت , جريحه , مجروح کردن , زخم زدن
diedدیکشنری انگلیسی به فارسیفوت کرد، مردن، تلف شدن، جان دادن، درگذشتن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن
پیچ پابندscrew spikeواژههای مصوب فرهنگستانقطعهفلز پیچمانندی که بهجز بخش گلویی، بقیۀ طول آن دارای رِزوه است و برای اتصال ریل یا زینچه به ریلبند به کار میرود
خوشارزوهلغتنامه دهخداخوشارزوه . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است سبزتنه و سبزشاخ و همه شاخهای آن بنوکی تیز چون خاری درشت منتهی میشود و در چهار محال بختیاری خیارشور را با آن پرورندو کمی مزه ٔ ترش پیدا می کند. (یادداشت بخط مؤلف ).