رسانش استخوانیbone conductionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال صدا به حلزون از راه ارتعاش جمجمه اختـ . رسا BC
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
رسانشواژهنامه آزادفرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
رسانش حالتپایاsteady-state conductionواژههای مصوب فرهنگستانرسانشی گرمایی که در آن دما و شارش گرما در هر نقطه ثابت میمانند
رسانش استخوانی مطلقabsolute bone conductionواژههای مصوب فرهنگستانرسانش استخوانی در وضعیتی که مجرای شنوایی دو گوش کاملاً مسدود است اختـ . رسای مطلق absolute BC
رسانش استخوانی نسبیrelative bone conductionواژههای مصوب فرهنگستانرسانش استخوانی در وضعیتی که مجرای شنوایی دو گوش کاملاً مسدود نیست اختـ . رسای نسبی relative BC
اثر انسدادocclusion effect, OE 1واژههای مصوب فرهنگستانافزایش رسانش استخوانی در بسامدهای پایین براثر مسدود شدن مجرای گوش
تراشنویcross hearing, cross overواژههای مصوب فرهنگستانشنیده شدن صوت فرستادهشده به گوش آزمایشی ازطریق رسانش استخوانی در گوش غیرآزمایشی متـ . دگرسوشنوی contralateralization
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
رسانشواژهنامه آزادفرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
الکترون رسانشconduction electronواژههای مصوب فرهنگستانالکترونی که انرژی آن در نوار رسانش جسم جامد قرار دارد و میتواند براثر میدان الکتریکی آزادانه به حرکت درآید
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
فوتورسانشphotoconductionواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن رسانندگی الکتریکی ماده به علت تابش الکترومغناطیسی، معمولاً در ناحیۀ نور مرئی طیف، افزایش پیدا میکند