خرسبانلغتنامه دهخداخرسبان . [ خ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) محافظ خرس . نگاهبان خرس ، نگاهدارنده ٔ خرس . (از آنندراج ) : بوسه بر آن لب که زند خرسبان .خسرو (از آنندراج ).
فارسبانلغتنامه دهخدافارسبان . (اِخ ) دهی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند که در 24 هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند و 6 هزارگزی جنوب شهرک واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 700 تن سکنه است
هرسبانلغتنامه دهخداهرسبان . [ هََ ] (اِخ )هرسی . نام یکی از دهات کلارستاق تنکابن بوده است . (از مازندران و استرآباد رابینو ص 145 ترجمه ٔ فارسی ).
هرسبانلغتنامه دهخداهرسبان . [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بافت بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 19 هزارگزی شمال خاوری هوراند و 41 هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر. جایی کوهستانی . معتدل و دارای 13