رستیناواژهنامه آزادر َستینا. از ریشه رستن. از آتش دوزخ رسته شده. رستگار. نجات یافته. در پناه خدا در پناه خدا.
ریشتنیلغتنامه دهخداریشتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور ریسیدن . قابل رشتن و ریسیدن . شایسته ٔ ریشتن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رشتن و ریشتن شود.
رستنیلغتنامه دهخدارستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق نجات . سزاوار رهایی . (یادداشت مؤلف ). || (حامص ) رها شدن و نجات یافتن و در رفتن . (فرهنگ نظام ).
رستنیلغتنامه دهخدارستنی . [ رُت َ ] (ص لیاقت ) روییدنی . قابل رستن . لایق رستن . (یادداشت مؤلف ). چیزی که روییدنش لازم باشد. (لغات ولف ). لایق رشد و نمو. قابل بالیدن و بلند شدن : ترا پنج ماهست از آبستنی ازین نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی .</p
رشتنیلغتنامه دهخدارشتنی . [ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق رشتن . درخور رشتن . سزاوار ریسیدن . قابل ریسیدن . (یادداشت مؤلف ).