لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (معرب ، اِ) رَستاق . روستا و ده و قریه . (ناظم الاطباء). روستا. ج ، رَساتیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روستا. (دهار). معرب روستاک . ده . دیه . روستا. (فرهنگ فارسی معین ). روستا. سواد. رُزْداق . رُسْداق . روستاق . (یادداشت مؤلف ). معرب روستای فارسی است . (از