رسول اکرملغتنامه دهخدارسول اکرم . [ رَ ل ِ اَ رَ ] (اِخ ) پیغامبر گرامی . کنایه از حضرت محمد (ص ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به محمد و رسول و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 29، 32 و 146 و تاریخ مغو
رسوللغتنامه دهخدارسول . [ رَ ] (اِخ ) فرستاده ٔ خلیفه ٔ عباسی نزد مسعود، آخرین سلطان سلسله ٔ ایوبیه ٔ عربستان به سال 619 هَ . ق . و او پدر علی مؤسس خاندان ائمه ٔ رسولی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ائمه ٔ رسولی شود.
رسوللغتنامه دهخدارسول . [ رَ ] (اِخ ) یا رسول بارهه ای . میر عبدالرسول از سادات بارهه و از همراهان نواب سیف اﷲخان صوبه ٔ دارتته و از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. قانع او را از شاعران عهد صوبه داری (1137-1142 هَ . ق .) شمرده
رسولفرهنگ فارسی عمید۱. فرستادهشده از جانب خدا؛ پیغمبر.۲. [قدیمی] کسی که مٲمور رسانیدن پیام از جانب کسی برای دیگری باشد؛ فرستادهشده؛ پیغامبر؛ قاصد؛ پیک.
رسوللغتنامه دهخدارسول . [ رَ ] (اِخ ) فرستاده ٔ خلیفه ٔ عباسی نزد مسعود، آخرین سلطان سلسله ٔ ایوبیه ٔ عربستان به سال 619 هَ . ق . و او پدر علی مؤسس خاندان ائمه ٔ رسولی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ائمه ٔ رسولی شود.
رسوللغتنامه دهخدارسول . [ رَ ] (اِخ ) یا رسول بارهه ای . میر عبدالرسول از سادات بارهه و از همراهان نواب سیف اﷲخان صوبه ٔ دارتته و از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. قانع او را از شاعران عهد صوبه داری (1137-1142 هَ . ق .) شمرده
رسولفرهنگ فارسی عمید۱. فرستادهشده از جانب خدا؛ پیغمبر.۲. [قدیمی] کسی که مٲمور رسانیدن پیام از جانب کسی برای دیگری باشد؛ فرستادهشده؛ پیغامبر؛ قاصد؛ پیک.
تام رسوللغتنامه دهخداتام رسول . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کندکلی ، در بخش سرخس شهرستان مشهد و پانزده هزارگزی شمال باختری سرخس وچهارهزارگزی باختر راه ماشین رو سرخس به چهل کمان قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 600 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آ
خرسوللغتنامه دهخداخرسول . [ خ َ ] (اِ مرکب ) خر نامبارک و بی میمنت . (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) : آن یکی عیسی آن دگر خرسول آن سوم خضر و آن چهارم غول .حکیم سنائی (از انجمن آرای ناصری ).
چقا رسوللغتنامه دهخداچقا رسول . [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در13 هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و 7 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به کوه دشت واقع است . تپه ماهوری و معتدل است و <span cla
حب الرسوللغتنامه دهخداحب الرسول . [ ح ِب ْ بُرْ رَ ] (اِخ ) لقب اسامةبن زیدبن حارثة، یا اسامة الحب . رجوع به اسامةبن زید شود. عبدالجلیل قزوینی آرد: و چون ابوبکر ابوقحافه در اول عهد خلافت نامه ای به اسامه ٔ زید مینویسد: «من أبی بکر خلیفة رسول اﷲ الی اسامةبن زیدبن عتیق »، انکار بر وی کرده جواب بر ا