رسینلغتنامه دهخدارسین . [ رَ ] (اِ) به لغت زند، نیزه . (ناظم الاطباء). رسنواد است که نیزه باشد به لغت زند و پازند. (برهان ). در برهان گفته به معنی رسنواد است که نیزه باشد به لغت زند و پازند . (انجمن آرا) (آنندراج ).
ریسنلغتنامه دهخداریسن . [ س َ ] (اِخ ) دهی از بخش رودسر شهرستان لاهیجان . دارای 117 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و ارزن و گردو و فندق و صنایع دستی آنجا شال و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2<
ریسنلغتنامه دهخداریسن . [ س َ ] (اِخ ) یکی از شهرهای نمرود می باشد. (قاموس کتاب مقدس ). || یکی از شهرهای بسیار قدیم آشوریان است که فیمابین نینوی و کالد واقع بوده . (قاموس کتاب مقدس ).
ژرسنلغتنامه دهخداژرسن . [ ژِ س ُ ] (اِخ ) ژان شارلیه . نام عالم کلامی فرانسوی . مولد در قریه ٔ ژرسن شامپانی بسال 1362 و وفات در لیون بسال 1428 م . او را ژان دُژرسن نیز گویند.
درپرسینلغتنامه دهخدادرپرسین . [ دَ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان ،واقع در 52هزارگزی شمال زرند و 4هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8<
پوزورسینلغتنامه دهخداپوزورسین . (اِخ ) پسر هابلوم از پادشاهان گوتی که بابل را در تصرف داشتند. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی آن ص 31).
شاتوپرسینلغتنامه دهخداشاتوپرسین . [ت ُ پ ُ ی َ ] (اِخ ) مرکز کمون آردن از آروندیسمان رتل در ساحل رودخانه ٔ ئن ؛ دارای 800 تن جمعیت است .
مرسینلغتنامه دهخدامرسین . [ م َ ] (اِ) مورد که گیاهی است . ریحان القبور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مورد شود.