خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رشک
/rašk/
معنی
۱. حسد.
۲. [قدیمی] غیرت؛ حمیت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حسادت، حسد، حسرت
۲. حمیت، غیرت
۳. بخل، غبطه
فعل
بن گذشته: رشک برد
بن حال: رشک بر
دیکشنری
envy, jealousy
-
جستوجوی دقیق
-
رشک
واژگان مترادف و متضاد
۱. حسادت، حسد، حسرت ۲. حمیت، غیرت ۳. بخل، غبطه
-
envy
رشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هیجان منفی و ناشی از ناخشنودی و انزجار حاصل از مشاهدۀ پیشرفت و موفقیت دیگری
-
رشک
لغتنامه دهخدا
رشک . [ رَ ] (اِ)حسد و رقابت و حسادت . (ناظم الاطباء). حسد. (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). حسد. (از لغت فرس اسدی ). حسدی است که محبت را بر محبوب طاری بود. (لغت محلی شوشتر از ادات الفضلا). غَبْطه .غِبْطه . (منتهی الارب ). ...
-
رشک
لغتنامه دهخدا
رشک . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند. آب آن از چشمه .محصولات عمده غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رشک
لغتنامه دهخدا
رشک . [ رِ ] (اِخ ) لقب یزیدبن ابویزید است . از کثرت غیرت و تعصب ، این کلمه ٔ عربی را به ارشک فارسی عوض کرده و معرب ارشک ، رشک شده . (از انساب سمعانی ). لقب یزید قاسم بن ابی یزید ضبعی بصری که یکی از ائمه ٔ راحب زمانه ٔ خود بوده است و یقال له القسام و...
-
رشک
لغتنامه دهخدا
رشک . [ رِ ] (معرب ، اِ) ریش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مردی که ریش او کلان و انبوه باشد. شخص ریش پهن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ ریش .(انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از لغت محل...
-
رشک
لغتنامه دهخدا
رشک . [ رِ ] (اِ) تخم شپش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). تخم شپش و کیک و صوابه . (ناظم الاطباء): نبات الدروز؛ شپش و بیضه ٔ آن که رشک باشد. (منتهی الارب ). صاحب برهان در بیان معنی رشک به چندو...
-
رشک
لغتنامه دهخدا
رشک . [ رُ ] (اِ) عقرب . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). عقرب و کژدم . (برهان ) (لغت محلی شوشتر،نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). کژدم . (منتهی الارب ).
-
رشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aršk, rašk] ‹ارشک› rašk ۱. حسد.۲. [قدیمی] غیرت؛ حمیت.
-
رشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rešk تخم شپش.
-
رشک
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص .) مردی که ریش انبوه دارد.
-
رشک
فرهنگ فارسی معین
(رِ شْ) (اِ.) تخم شپش .
-
رشک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - حسد، غبطه . 2 - غیرت .
-
رشک
لهجه و گویش مازنی
reshk تخم شپش
-
رشک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
envy, jealousy