ریسنلغتنامه دهخداریسن . [ س َ ] (اِخ ) دهی از بخش رودسر شهرستان لاهیجان . دارای 117 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و ارزن و گردو و فندق و صنایع دستی آنجا شال و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2<
ریسنلغتنامه دهخداریسن . [ س َ ] (اِخ ) یکی از شهرهای نمرود می باشد. (قاموس کتاب مقدس ). || یکی از شهرهای بسیار قدیم آشوریان است که فیمابین نینوی و کالد واقع بوده . (قاموس کتاب مقدس ).
ژرسنلغتنامه دهخداژرسن . [ ژِ س ُ ] (اِخ ) ژان شارلیه . نام عالم کلامی فرانسوی . مولد در قریه ٔ ژرسن شامپانی بسال 1362 و وفات در لیون بسال 1428 م . او را ژان دُژرسن نیز گویند.
رصینلغتنامه دهخدارصین . [ رَ ] (اِخ ) یکی از سلاطین ارام ، واو همان است که بر ضد یوتام اعلان جنگ کرد و اورشلیم را در ایام آحاز محاصره نمود. (قاموس کتاب مقدس ).
رصینلغتنامه دهخدارصین . [ رَ ] (ع ص ) محکم . (قاموس کتاب مقدس ). محکم و برجای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). محکم و استوار و پابرجای . (یادداشت مؤلف ). || جزیل . استوار. مقابل رکیک : کلام رصین . (فرهنگ فارسی معین ). استوار (در سخن ). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مرد مهربان .
سخیففرهنگ مترادف و متضاد۱. کمخرد، سبک عقل، کمعقل ۲. پست، جلف، زشت، سبک، قبیح، مبتذل، ناپسند ≠ رصین ۳. نادرست، غلط ۴. بیاساس، بیپایه، واهی ۵. سست، ضعیف