رضایت نامهفرهنگ فارسی معین( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِ.) نوشته ای که در آن کسی رضایت و خشنودی خود را از کار یا رفتار دیگری اعلام می کند.
رذاذلغتنامه دهخدارذاذ. [ رَ ] (ع اِ) باران نرم و ریزه و باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند. (ناظم الاطباء). باران نرم ریزه و هو فوق القطقط، یا باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران بزرگ قطره . ج ، رُذَد. (مهذب الاسماء). باران ضعیف . متنبی گفته است : «مطر المنا
رذاذلغتنامه دهخدارذاذ. [ رَ ] (ع مص ) رَذّ. باریدن باران رذاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَذاذ در معنی اسمی و رَذّ شود.
رضاپطلغتنامه دهخدارضاپط. [ رِپ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار. سکنه 95 تن . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آنجا چای و برنج و مرکبات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
رضایتلغتنامه دهخدارضایت . [ رِ ی َ ] (از ع ، اِمص ) خشنودی و پسندیدگی و میل . (ناظم الاطباء). رضایة. خشنودی . (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فارسی معین ). از مصادر مجعول است که بجای رضا و رضوان استعمال می شود و اگر هم در لغت عربی موجود بود می بایست رضاوت باشد زیرا ماده ٔ کلمه واوی ا
پردادلغتنامه دهخداپرداد. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرعدل . بسیارعدل . پر از عدل و داد : ورا گشت آن شاهی آراسته جهان گشت پرداد و پرخاسته .فردوسی .
تزکيةدیکشنری عربی به فارسیگواهي نامه , شهادت , تصديق نامه , سفارش وتوصيه , رضايت نامه , شاهد , پاداش , جايزه
testimonialدیکشنری انگلیسی به فارسیگواهی نامه، رضایت نامه، شهادت، شاهد، پاداش، تصدیق نامه، سفارش وتوصیه، جایزه
testimonialsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوصیفات، گواهی نامه، رضایت نامه، شهادت، شاهد، پاداش، تصدیق نامه، سفارش وتوصیه، جایزه
راضی نامهلغتنامه دهخداراضی نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته ٔ رضائیت که شخص مدیون (کذا) و یا مظلوم میدهد و در آن ابرای ذمه ٔ خود را از دین و یا از ظلمی که درباره ٔ وی شده است میرساند. (ناظم الاطباء). ظاهراً ناظم الاطباء در تداول عام برخی از نواحی چنین ترکیبی
رضانامچهلغتنامه دهخدارضانامچه . [ رِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) رضایت نامه . (یادداشت مؤلف ). نوشته ای که شاکی و مدعی درباره ٔ گذشت از شکایت یا دعوی دهد : تعیین کدخدایان محلات و ریش سفیدان اصناف با مشارالیه است به این نحو که سکنه ٔ هر محله و
رضایتلغتنامه دهخدارضایت . [ رِ ی َ ] (از ع ، اِمص ) خشنودی و پسندیدگی و میل . (ناظم الاطباء). رضایة. خشنودی . (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فارسی معین ). از مصادر مجعول است که بجای رضا و رضوان استعمال می شود و اگر هم در لغت عربی موجود بود می بایست رضاوت باشد زیرا ماده ٔ کلمه واوی ا
رضایتconsentواژههای مصوب فرهنگستانموافقت بیمار، یا در شرایط خاص بستگان او، با تصمیمات و مداخلات پزشکی پیشنهادی، با آگاه شدن از میزان اثربخشی و عوارض احتمالی این مداخلات پس از آگاهی از وضعیت سلامت بیمار
رضایتدیکشنری فارسی به انگلیسیacquiescence, accession, accord, approbation, approval, assent, compliance, consent, content , contentedness, contentment, nod, satisfaction, submission
رضایتلغتنامه دهخدارضایت . [ رِ ی َ ] (از ع ، اِمص ) خشنودی و پسندیدگی و میل . (ناظم الاطباء). رضایة. خشنودی . (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فارسی معین ). از مصادر مجعول است که بجای رضا و رضوان استعمال می شود و اگر هم در لغت عربی موجود بود می بایست رضاوت باشد زیرا ماده ٔ کلمه واوی ا
رضایتconsentواژههای مصوب فرهنگستانموافقت بیمار، یا در شرایط خاص بستگان او، با تصمیمات و مداخلات پزشکی پیشنهادی، با آگاه شدن از میزان اثربخشی و عوارض احتمالی این مداخلات پس از آگاهی از وضعیت سلامت بیمار