رضدلغتنامه دهخدارضد. [ رَ ] (ع مص ) بر هم نهادن رخت را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رضدلغتنامه دهخدارضد. [ رَ ض َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
ردیدلغتنامه دهخداردید. [رَ ] (ع ص ) مرد قبیح و زشت . ج ، رُدُد. (ناظم الاطباء). || سحاب ردید؛ ابر باران ریخته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ردتلغتنامه دهخداردت . [ رِدْ دَ ] (ع اِمص ) رِدّة. رِدّه . برگشتگی از دین . (یادداشت مؤلف ) : قتیبةبن طغشاده بسبب ردت که از وی ظاهر شده بود ابومسلم او را بکشت . (تاریخ بخارای نرشخی ص 11).- ردت آوردن ؛ مرت
مرضودلغتنامه دهخدامرضود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رضد. رجوع به رضد شود. مرضود، رخت برهم نهاده . (منتهی الارب ). متاع . (از اقرب الموارد).
چهارضدلغتنامه دهخداچهارضد. [ چ َ / چ ِ ض ِدد / ض ِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار (عدد) + ضد) و آن عبارت است از: گرمی و سردی ، تری و خشکی . رجوع به چارضد شود.
چارضدلغتنامه دهخداچارضد. [ ض ِ ] (اِ مرکب ) چهارضد. چهارطبع. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی و سردی و تری و خشکی : گفتم مزاج هست ستمگار و چارضدگفتا که اعتدال سیم را بود ضرور.ناصرخسرو.