رعایتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته عایتکننده، مبادی، مؤدب، احترامگذار، متدین، دیندار مطیع، شریف
روایت کنندهلغتنامه دهخداروایت کننده . [ رِ ی َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) راوی . (دهار). راوی . راویة. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). نقل کننده . حکایت کننده : واز فرزندان نعیم بن سعد روایت کنندگانیم . (تاریخ قم ص <span class="hl" dir="lt
پرتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پرتکننده، وادارکننده، کوبنده، هُلدهنده، سوقدهنده انگیزنده، محرّک
احترامگذارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ترامگذار، ارادتمند، حقیر، نوکرانه، عابد، مؤدب، رعایت کننده بااحترام ◄احتراماً▼
مبادیفرهنگ فارسی عمید۱. آشکارکننده؛ ظاهرکننده.۲. [مجاز] رعایتکننده.⟨ مبادی آداب: کسی که آداب معاشرت را رعایت میکند.
نکودارلغتنامه دهخدانکودار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) نکودارنده . رعایت کننده . ارج نهنده : هم نکودار اصل و فضل و کرم هم نگهدار راز دین و حرم .سنائی .
معتمدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات انتدار، موثق، مؤتمن، قابل اعتماد، قابل اتکا، درستکار، صدیق، رعایت کننده، مراقب، راستگو، مطیع، نیکوکار ثقه، مصیب
رعایت سازلغتنامه دهخدارعایت ساز. [ رِ ی َ ] (نف مرکب ) رعایت سازنده . رعایت کننده . پاس دارنده . که مراعات کند. که نگهداری کند : گشت با فتح از آن ولایت بازبا رعیت شده رعایت ساز.نظامی .