رغبت جنسیsexual interestواژههای مصوب فرهنگستانآمادگی برای مشارکت در گفتوگو یا دیدن یا دیگر فعالیتهای مربوط یا منجر به فعالیت جنسی
رغبتلغتنامه دهخدارغبت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص )میل و اراده . (ناظم الاطباء). خواهش ، و خواهش از روی میل و آرزو از چیزی . (ناظم الاطباء). میل و خواهش به چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).خواهش کردن ، و با (در) متعدی شود و با لفظ آمدن و افتادن و داشتن مستعمل است . (از آنندراج ).
رغبتفرهنگ فارسی عمیدمیل؛ اراده؛ آرزو.⟨رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.⟨رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
رغبتدیکشنری فارسی به انگلیسیappetite, eagerness, interest, penchant, relish, tendency, will, willingness, zest
نشانگان فرسودگی جنسیsexual burnout syndromeواژههای مصوب فرهنگستاننشانگانی که در آن کارکرد یا رغبت جنسی، متعاقب یک دورة فعالیت و مطالبة جنسی افراطی و مداوم از بین برود
رغبتلغتنامه دهخدارغبت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص )میل و اراده . (ناظم الاطباء). خواهش ، و خواهش از روی میل و آرزو از چیزی . (ناظم الاطباء). میل و خواهش به چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).خواهش کردن ، و با (در) متعدی شود و با لفظ آمدن و افتادن و داشتن مستعمل است . (از آنندراج ).
رغبتفرهنگ فارسی عمیدمیل؛ اراده؛ آرزو.⟨رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.⟨رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
رغبتدیکشنری فارسی به انگلیسیappetite, eagerness, interest, penchant, relish, tendency, will, willingness, zest
نیم رغبتلغتنامه دهخدانیم رغبت . [ رَب َ ] (ص مرکب ) نه به میل و رغبتی تمام : نشاطی نیم رغبت می نمودندبه تدریج اندک اندک می فزودند.نظامی .
رغبتلغتنامه دهخدارغبت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص )میل و اراده . (ناظم الاطباء). خواهش ، و خواهش از روی میل و آرزو از چیزی . (ناظم الاطباء). میل و خواهش به چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).خواهش کردن ، و با (در) متعدی شود و با لفظ آمدن و افتادن و داشتن مستعمل است . (از آنندراج ).
بی رغبتلغتنامه دهخدابی رغبت . [ رَ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رغبت ) بی خواهانی . بدون تمایل . بی میل . بی اشتها. بی شوق . و رجوع به رغبت شود: زهد، زهادة؛ بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ).
رغبتفرهنگ فارسی عمیدمیل؛ اراده؛ آرزو.⟨رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.⟨رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.