رفوزه کردنلغتنامه دهخدارفوزه کردن . [ رُ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رد کردن «در امتحان ». نپذیرفتن در امتحان . مقابل قبول کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رفوزه و رفوزه شدن شود.
رفوزهلغتنامه دهخدارفوزه . [ رُ زِ ] (فرانسوی ، ص ) مردود «در امتحان ». (فرهنگ فارسی معین ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رفوزه شدن و رفوزه کردن شود.
رفوزه شدنلغتنامه دهخدارفوزه شدن . [ رُ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رد شدن . (در امتحان ). پذیرفته نشدن . مقابل قبول شدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رفوزه و رفوزه کردن شود.
رفوزهلغتنامه دهخدارفوزه . [ رُ زِ ] (فرانسوی ، ص ) مردود «در امتحان ». (فرهنگ فارسی معین ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رفوزه شدن و رفوزه کردن شود.
رفوزه شدنلغتنامه دهخدارفوزه شدن . [ رُ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رد شدن . (در امتحان ). پذیرفته نشدن . مقابل قبول شدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رفوزه و رفوزه کردن شود.
مردودفرهنگ مترادف و متضاد۱. ردشده، رفوزه، ناموفق ≠ قبول ۲. متروک، مطرود، منفور، وازده ≠ مقبول ۳. ناپذیرفتنی، نامقبول، غیرقابل قبول ≠ پذیرفتنی، مقبول
رفوزهلغتنامه دهخدارفوزه . [ رُ زِ ] (فرانسوی ، ص ) مردود «در امتحان ». (فرهنگ فارسی معین ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رفوزه شدن و رفوزه کردن شود.
رفوزهلغتنامه دهخدارفوزه . [ رُ زِ ] (فرانسوی ، ص ) مردود «در امتحان ». (فرهنگ فارسی معین ) (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رفوزه شدن و رفوزه کردن شود.