رفیقانلغتنامه دهخدارفیقان . [ رَ ] (ع اِ) در اصطلاح صوفیه دو کس باشند به یک بیت منسوب . (از نفائس الفنون ذیل علم فتوت ).
ارغوانیفرهنگ فارسی عمیدبه رنگ ارغوان؛ سرخ مایل به بنفش: ◻︎ خوشا با رفیقان یکدل نشستن / به هم نوش کردن می ارغوانی (فرخی: ۳۹۲).
نادرویشفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه درویش نباشد.۲. کسی که درویش باشد اما خلاف اصول درویشی عمل کند.۳. آنکه با رفیقان و دوستان خود برخلاف مرّوت و انصاف رفتار کند.
زغارهفرهنگ فارسی عمیدنانی که از آرد ارزن تهیه میشد: ◻︎ رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰ حاشیه).