رقم زدنلغتنامه دهخدارقم زدن . [ رَ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . نگاشتن . نقش کردن . (یادداشت مؤلف ). تحریر کردن : بخرد جامه ٔ بسیار به تخت و چو خریدنام زوار زند زود بر آن تخت رق
رقص زدنلغتنامه دهخدارقص زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رقص کردن . رقصیدن : هین بزن دستی که آن شاهد رسدهان بزن رقصی که لاله می رود.مولوی (از آنندراج ).
رقم کارلغتنامه دهخدارقم کار. [ رَ ق َ ] (ص مرکب ) کسی که پیشه اش رقم زدن و نشان کردن حروف و علامت است . || نویسنده . محرر. (آنندراج ). نویسنده . کاتب . (فرهنگ فارسی معین ) : شبی بر
نقش زدنلغتنامه دهخدانقش زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقش نوشتن . (آنندراج ). رقم زدن . نگاشتن . نگاریدن . نوشتن : هرکه به درگاه تو سجده برد روز حشرآیت لاتقنطوا نقش زند بر جبین .
رقمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ریاضی) هریک از علاماتی که برای نمایاندن اعداد به کار میرود، مانند ارقام فارسی و عربی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، و ۱۰) و ارقام لاتینی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷،
رقمکارفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که پیشه اش رقم زدن و نشان کردن حروف و علامت است . 2 - حکاک . 3 - محاسب . 4 - نویسنده ، کاتب .