رقمفرهنگ مترادف و متضاد۱. شمار، عدد ۲. شماره، عده ۳. قلم ۴. نمره ۵. قسم، نوع ۶. خط، دستخط، فرمان ۷. علامت، نشان
گرفتن رقملغتنامه دهخداگرفتن رقم . [ گ ِ رِ ت َ ن ِ رَ ق َ ] (مص مرکب ) منقش شدن آن . (آنندراج ). نقش بستن . نوشته شدن : چو من به چرب زبانی سخن کنم تحریرز چربی سخن من رقم نمیگیرد .ملا
رقم زدنلغتنامه دهخدارقم زدن . [ رَ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . نگاشتن . نقش کردن . (یادداشت مؤلف ). تحریر کردن : بخرد جامه ٔ بسیار به تخت و چو خریدنام زوار زند زود بر آن تخت رق
رقملغتنامه دهخدارقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطب
رَّقِيمِفرهنگ واژگان قرآننوشته شده (از رقم است که هم به معناي نوشتن است و هم به معناي خط . پس رقيم در واقع به معناي مرقوم است ، چون در موارد بسياري وزن فعيل به معناي مفعول ميآيد ، مانند
ارقاملغتنامه دهخداارقام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَقَم . خطها. (غیاث اللغات ). نوشته ها. (آنندراج ). علائم موضوعه جهت نمودن اعداد.- ارقام ابجدی . رجوع به ابجد شود.- ارقام اروپایی متد