رمز جریانیstream cipherواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رمز متقارن که در آن با تولید رشتهای از بیتها به نام جریانکلید و ترکیب آن با متن اصلی رمزگذاری انجام میشود
پیوندینۀ شاخهفکیramus graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ استخوانی که از استخوان شاخۀ فک (ramus of mandible) به دست میآید
مخاطرة کلید متنرمز ـ متنرمزciphertext-ciphertext compromiseواژههای مصوب فرهنگستانلو رفتن اطلاعات کلید که از تحلیل اطلاعات حاصل از رمزگذاری یک متن اصلی با دو کلید متفاوت حاصل میشود
پیرمیشلغتنامه دهخداپیرمیش . (اِ مرکب ) میش پیر. گوسپند بزادبرآمده . گوسپند کهنسال . هرطة. (منتهی الارب ).
چرمیزلغتنامه دهخداچرمیز. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان کرمانست و آبش از چشمه میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش راور شهرستان کرمان که در <span class="hl" dir="
ثبّات انتقال بازخوردیfeedback shift registerواژههای مصوب فرهنگستانساختاری متشکل از دو بخش شامل یک ثبات انتقال و یک تابع بازخورد که در آن عنصر اصلی مولدهای کلید اجرایی رمز جریانی به کار گرفته میشود اختـ . ثاب FSR
مولد پالایهایfilter generatorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مولد کلید جریانی برای خوارزمی/ الگوریتمهای رمز جریانی، متشکل از یک ثبّات انتقال ثاب خطی که خروجی آن از اعمال یک تابع غیرخطی بر روی برخی از حالتهای ثبّات حاصل میشود
حملة همبستگیcorrelation attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حملة مبتنی بر روش تقسیموحل که از وابستگی آماری میان دنبالة کلید اجرایی و خروجی یکی از ثابهای خطی سازندة رمزِ جریانی برای یافتن حالت اولیة همان ثاب خطی استفاده میکند
رمزلغتنامه دهخدارمز. [ رَ ] (ع مص ) اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن . (منتهی الارب ). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغةآن را مختص به لب دانسته . (از ا
رمزلغتنامه دهخدارمز. [ رَ / رُ / رَ م َ ] (ع اِ) اشاره یا ایماء. ج ، رموز. (از اقرب الموارد). اشارت به دست یا به چشم یا به ابرو یا به لب . (دهار). به لب یا چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشاره کردن . (منتهی ال
رمزلغتنامه دهخدارمز. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ابل رمز؛ شتران فربه . (منتهی الارب ). در شتر به معنی چاق و فربه است ، گویا مفرد آن ارمز باشد. (از اقرب الموارد).
رمزدیکشنری عربی به فارسیرمز , رمزي کردن , برنامه , دستورالعملها , نشان , علا مت , نماد , اشاره , رقم , بصورت سمبل دراوردن , نشانه
رمزفرهنگ فارسی عمید۱. راز نهفته؛ آنچه پنهان و پوشیده است؛ سِر.۲. نشانههایی برای دادن اطلاعات؛ کد.۳. اشاره به چیزی؛ ایما.۴. (تصوف) معنی باطنی کلام که تنها آگاهان بر آن وقوف دارند.
راذ هرمزلغتنامه دهخداراذ هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عهد ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 76).
دودالقرمزلغتنامه دهخدادودالقرمز. [ دُل ْ ق ِ م ِ ] (ع اِ مرکب ) دودالصباغین . قرمزدانه و دوپا. (ناظم الاطباء). قرمز. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). همان دودالصباغین است . (از اختیارات بدیعی ). قَقﱡص . قرمز. دودالصباغین . قرمزدانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
خاک قرمزلغتنامه دهخداخاک قرمز. [ ک ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک رس . خاک رست . رجوع به خاک رس شود.
خال قرمزلغتنامه دهخداخال قرمز. [ ل ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در بازی ورق اطلاق بورقهائی میشود که خال آنها قرمز است ، مقابل خال سیاه .