چرمیلغتنامه دهخداچرمی . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان وردیمه سورتیجی ، بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 23هزارگزی شمال کیاسر واقع است . کوهستانی ، معتدل و مرطوب است و 50 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ٔ ارم ، محصولش برن
چرمیلغتنامه دهخداچرمی . [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قلعه جات چناران زعفرانلوی خراسان است که ده خانوار سکنه دارد و زراعتش از آب قنات مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ش
چرمیلغتنامه دهخداچرمی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چرم . (ناظم الاطباء).آنچه از چرم سازند. چرمین . چرمینه . از چرم . جنس ساخته شده از چرم . رجوع به چرم و چرمین و چرمینه شود.
رمیلغتنامه دهخدارمی . [ رَ می ی ] (ع اِ) میغ بزرگ قطره . (مهذب الاسماء). ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره ٔ سخت بار. ج ، اَرْماء، اَرْمیة، رَمایا. (از منتهی الارب ). قطعه های کوچک از ابر یا ابر درشت قطره ٔ سخت باراز ابرهای موسم گرما و پاییز. (از اقرب الموارد).
رمیدگیلغتنامه دهخدارمیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) ترس . هول و هراس . || گریز و فرار. || نفرت . (ناظم الاطباء). نفور. اشمئزاز.دوری با وحشت و تنفر و کراهت . رجوع به رمیدن شود.
رمیلغتنامه دهخدارمی . [ رَ می ی ] (ع اِ) میغ بزرگ قطره . (مهذب الاسماء). ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره ٔ سخت بار. ج ، اَرْماء، اَرْمیة، رَمایا. (از منتهی الارب ). قطعه های کوچک از ابر یا ابر درشت قطره ٔ سخت باراز ابرهای موسم گرما و پاییز. (از اقرب الموارد).
رمیلغتنامه دهخدارمی . [ رَم ْی ْ ] (ع مص ) انداختن چیزی از دست . (منتهی الارب ).افکندن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رمایة. (اقرب الموارد). افکندن . پرتاب کردن .- رمی جمرة ؛ از مناسک حج است در نزول مِنی ̍، و آن انداختن سنگ در جمره ٔ عقبه است . جم
رميةدیکشنری عربی به فارسیپرتاب , انداختن , پرت کردن , افکندن , ويران کردن , بالا انداختن , دستخوش اواج شدن , متلا طم شدن , تلا طم
رمية خاطيةدیکشنری عربی به فارسیاز دست دادن , احساس فقدان چيزي راکردن , گم کردن , خطا کردن , نداشتن , فاقدبودن() دوشيزه