رمکاءلغتنامه دهخدارمکاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَرْمَک . ماده شتری که خاکستری رنگ باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رمقیلغتنامه دهخدارمقی . [ رَ م َ ] (اِخ ) شعیب بن ابی شعیب به این نسبت اشتهار دارد و وی از ابی المغیرة عبدالقدوس بن الحجاج روایت کند.(از انساب سمعانی ص 259). و رجوع به همان برگ شود.
رمکیلغتنامه دهخدارمکی . [ رَ م َ ] (ص نسبی ) رَمان . رم کننده : پند بپذیر و چو کره ٔ رمکی سخت مرم جاهل از پند حکیمان رمد و کره ز شیب .ناصرخسرو.