رنگسازchromophoreواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از اتمها با آرایش خاص و با الکترونهای نامستقر در مواد آلی که رنگ تولید میکنند
رنگ سازلغتنامه دهخدارنگ ساز. [ رَ ] (نف مرکب ) نقاش . مصور. (آنندراج ). رنگ سازنده . || محیل . حیله گر. نیرنگ ساز. فریبکار. رجوع به رنگ ساختن شود.
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
رِنای پیک پیشسازprecursor messenger RNAواژههای مصوب فرهنگستانرِنای پیک پیش از انجام تغییرات پسارونویسی اختـ . پیشرِناپ pre-messenger RNA, pre-mRNA متـ . رونوشت اولیه primary transcript رِناپ پیشرس premature mRNA
رنگ سازلغتنامه دهخدارنگ ساز. [ رَ ] (نف مرکب ) نقاش . مصور. (آنندراج ). رنگ سازنده . || محیل . حیله گر. نیرنگ ساز. فریبکار. رجوع به رنگ ساختن شود.
رنگ سازیلغتنامه دهخدارنگ سازی .[ رَ ] (حامص مرکب ) حیله گری . نیرنگ سازی . فریبکاری . مکاری . رجوع به رنگ ساختن و رنگ ساز شود : نباید که ایمن شوی زو به جنگ که در رنگ سازی بود بیدرنگ .فردوسی .
صباغلغتنامه دهخداصباغ . [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. (منتهی الارب ).