رهایی جستنلغتنامه دهخدارهایی جستن . [ رَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استخلاص . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). رهایی خواستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهایی خواستن شود.
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
escapedدیکشنری انگلیسی به فارسیفرار کرد، گریختن، فرار کردن، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن، در رفتن
escapeدیکشنری انگلیسی به فارسیدر رفتن، گریز، فرار، رهایی، فر، گریختن، فرار کردن، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن
هروبدیکشنری عربی به فارسیرستن , گريختن , دررفتن , فرارکردن , رهايي جستن , خلا صي جستن , جان بدربردن , گريز , فرار , رهايي , خلا صي
escapesدیکشنری انگلیسی به فارسیفرار می کند، گریز، فرار، رهایی، فر، گریختن، فرار کردن، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن، در رفتن
موائلةلغتنامه دهخداموائلة. [ م ُ ءَ ل َ ] (ع مص )پناه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پناه گرفتن بسوی خدا. (ناظم الاطباء). || شتافتن بسوی جایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رهیدن . رهایش جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طلب رهایی و نجات کردن از چیزی و رهایی جستن از آن . (نا
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) لهجه ای در رهاوی است که نام مقامی از موسیقی است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رهاوی شود.
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (اِخ ) (ملا...) از ماوراءالنهر است . در صورت قلندری به هرات آمد و از آنجا به کعبه رفت . این مطلع از اوست :غنچه را در سخن آورده دهن می گویدمی فشاند گهر از لعل و سخن می گوید. (از مجالس النفائس ص 159)
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (اِخ ) مولانا سعدالدین رهایی از گویندگان قرن دهم هجری ایران بود و بسال 980 هَ . ق . درگذشت . بیت زیر او راست :نیست در عشق تو چون من دردپرورد دگراین که دردم را نمی دانی بود درد دگر. (از قاموس الاعلا
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (حامص ) رهائی .آزادی . خلاص . نجات . (ناظم الاطباء). مقابل گرفتاری ، وبا لفظ دادن مستعمل است . (از آنندراج ) : مرا گر ز ایدر رهایی بودترا در جهان پادشایی بود. فردوسی .سرپر ز شرم و تباهی مراست اگر
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) لهجه ای در رهاوی است که نام مقامی از موسیقی است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رهاوی شود.
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (اِخ ) (ملا...) از ماوراءالنهر است . در صورت قلندری به هرات آمد و از آنجا به کعبه رفت . این مطلع از اوست :غنچه را در سخن آورده دهن می گویدمی فشاند گهر از لعل و سخن می گوید. (از مجالس النفائس ص 159)
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (اِخ ) مولانا سعدالدین رهایی از گویندگان قرن دهم هجری ایران بود و بسال 980 هَ . ق . درگذشت . بیت زیر او راست :نیست در عشق تو چون من دردپرورد دگراین که دردم را نمی دانی بود درد دگر. (از قاموس الاعلا
رهاییلغتنامه دهخدارهایی . [ رَ ] (حامص ) رهائی .آزادی . خلاص . نجات . (ناظم الاطباء). مقابل گرفتاری ، وبا لفظ دادن مستعمل است . (از آنندراج ) : مرا گر ز ایدر رهایی بودترا در جهان پادشایی بود. فردوسی .سرپر ز شرم و تباهی مراست اگر