روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
پرچ مازهkeel rivetواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پرچهایی که زبرباریکهها (garboard strakes) را به مازه متصل میکند
فرابَر رورومسافریro-ro/vehicle/passenger ferry, ro-ro/passenger ferryواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که همزمان قادر به جابهجایی مسافر و خودروِ با مسافر یا بدون مسافر و بارهای رورو است
روئیللغتنامه دهخداروئیل . (اِخ ) پسر یعقوب و برادر مادری یوسف . (ناظم الاطباء). نام پسر مهتر یعقوب علیه السلام نه از مادر یوسف علیه السلام . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسری از یعقوب و آن مصحف رویین باشد. (یادداشت مؤلف ).
خام روئینهلغتنامه دهخداخام روئینه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پوستی که بر طبل و دهل کشند. (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) .
چاه روئیلغتنامه دهخداچاه روئی . (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 124 هزارگزی جنوب باختری شوسف واقع شده . جلگه و گرمسیر است و 47 تن سکنه دارد.آبش از چاه است و زراعت ندارد. شغل اهالی مالداری وراهش مالر
ابروفراخیلغتنامه دهخداابروفراخی . [ اَ ف َ ] (حامص مرکب ) گشاده روئی . بشاشی . بشاشت . خوشروئی . خوش منشی . خوشخوئی . تازه روئی . خوش خلقی . شکفته روئی : دل شه در آن مجلس تنگباربه ابروفراخی درآمد بکار.نظامی .
پرروئیلغتنامه دهخداپرروئی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پررو. بی آزرمی . بی شرمی . دریدگی . وقاحت . سخت روئی . سِترگی . بی حیائی . مقابل کم روئی .
روئیللغتنامه دهخداروئیل . (اِخ ) پسر یعقوب و برادر مادری یوسف . (ناظم الاطباء). نام پسر مهتر یعقوب علیه السلام نه از مادر یوسف علیه السلام . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسری از یعقوب و آن مصحف رویین باشد. (یادداشت مؤلف ).
پیروئیلغتنامه دهخداپیروئی . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر، واقع در 38هزارگزی جنوب سرباز، کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد. دارای 25 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).<br
پیروئیلغتنامه دهخداپیروئی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 95هزارگزی شمال میناب و 4هزارگزی خاور راه مالرو گلاشکرد به احمدی . دارای 10 تن سکنه . (از
پیروئیلغتنامه دهخداپیروئی . (اِخ ) دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 270هزارگزی جنوب کهنوج و 3هزارگزی باختر راه مالرو انگهران - جاسک . کوهستانی ، گرمسیر. دارای 80 تن سکنه
چاه روئیلغتنامه دهخداچاه روئی . (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 124 هزارگزی جنوب باختری شوسف واقع شده . جلگه و گرمسیر است و 47 تن سکنه دارد.آبش از چاه است و زراعت ندارد. شغل اهالی مالداری وراهش مالر