روزه گرفتنگویش اصفهانی تکیه ای: ruǰa begiri طاری: röǰa gat(mun) طامه ای: ruǰa gitan طرقی: röǰa geratmun کشه ای: röǰa gatmun نطنزی: ruǰa geretan
روزه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات روزه گرفتن، پرهیز غذایی، رژیمغذایی، اشتها، کمیابی پرهیز معنوی، امساک
روزهلغتنامه دهخداروزه . [ زَ / زِ ] (ص نسبی ، اِ) (از: روز +ه نسبت ). منسوب به روز: یکروزه ، دوروزه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اغلب بصورت مرکب آید : یک کف پست تو بصحرای عشق
صِّيَامِفرهنگ واژگان قرآنروزه داری - روزه گرفتن(صوم در اصل به معناي خودداري از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشيدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناي خود
روزه رفتنلغتنامه دهخداروزه رفتن . [ زَ / زِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در بعض لهجه ها بمعنی روزه گرفتن است . (از یادداشت مؤلف ).