آشفته روزگاریلغتنامه دهخداآشفته روزگاری . [ ش ُ ت َ / ت ِزْ / زِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و حال آشفته روزگار.
تبه روزگاریلغتنامه دهخداتبه روزگاری . [ ت َ ب َه ْ ] (حامص مرکب ) تبه روزی . تباه روزی . رجوع به تبه روزگار شود.
رایاآزاریcyberstalkingواژههای مصوب فرهنگستانآزار افراد با استفاده از نامۀ الکترونیکی یا پیام فوری یا ازطریق ارسال پیام به یک وبگاه یا گروه گفتوگو (discussion group) که نوعی جُرم به حساب میآید
روزگاریافتهلغتنامه دهخداروزگاریافته . [ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) سالخورده : مردی روزگاریافته ونیکوتدبیر و صائب اندیشه بود. (تاریخ طبرستان ). گوشت جانوران جوان ، تری بیش از آن دهد که گوشت جانوران روزگاریافته . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پیری بود رو
آشفته روزگاریلغتنامه دهخداآشفته روزگاری . [ ش ُ ت َ / ت ِزْ / زِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و حال آشفته روزگار.
تبه روزگاریلغتنامه دهخداتبه روزگاری . [ ت َ ب َه ْ ] (حامص مرکب ) تبه روزی . تباه روزی . رجوع به تبه روزگار شود.
درزمان غیرحالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان غیرحال، قبلاً، درآتیه، بعداً، غیر ازحالا، حالا نه، اکنون خیر، یکوقتی، روزگاری، روزی روزگاری، زمانی، فردا
احراسلغتنامه دهخدااحراس . [ اِ ] (ع مص ) احراس بمکانی ؛ مقیم بودن بجائی . روزگاری در آن مقیم شدن . روزگاری بجائی مقام کردن . (تاج المصادر).
محرسلغتنامه دهخدامحرس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احراس . مقیم شونده در جایی روزگاری . (آنندراج ). آنکه روزگاری در جائی مقیم شود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
پرنیازفرهنگ فارسی عمیدبسیارنیازمند؛ محتاج: ◻︎ شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی: ۲/۴۱۲).