رو زدنلغتنامه دهخدارو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، خواهش کردن . خواهش و سماجت و اصرار کردن .
دنلغتنامه دهخدادن . [ دَ ] (اِ) اسم از مصدر دنیدن . فریاد و غوغای به نشاط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فریاد گویند. (فرهنگ جهانگیری ). دنه . نشاط : روز جستن تازیان همچون نوندرو
سودمندلغتنامه دهخداسودمند. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: سود + مند، پسوند اتصاف ) پهلوی ، «سوتمند» . آنکه یا آنچه سود دهد.نافع. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مفید. نافع. بکار. برومند.
نوندلغتنامه دهخدانوند. [ ن َ وَ ] (اِ) اسب . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب تیزرفتار. (غیاث اللغات ). اسب تندرو. (آنندراج ) (انجمن آر
تازیانیلغتنامه دهخداتازیانی . (ص نسبی ) منسوب به تازیان . تازی . اسب تازی : روز جستن تازیانی چون نوندروز دن چون شصت ساله سودمند. رودکی .رسیدند بر تازیانی نوندبجایی که یزدان پرستان
لهوتنلغتنامه دهخدالهوتن . [ ل َهَْ وْ ت َ ] (ص مرکب ) که بلهو پردازد : گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجوروز جد و روز هزل و روز کلک و روز دَن درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفع