کرپافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده=شبدر: ◻︎ پیش تیغ تو روز صف دشمن / هست چون پیش داس نو، کرپا (رودکی: ۵۱۹).
صفینلغتنامه دهخداصفین . [ ص ِف ْ فی ] (اِخ ) و اِعراب آن اِعراب جموع و مالاینصرف است . ابی وائل شقیق بن سلمة را گفتند اشهدت صفین ؟ گفت : نعم و بئست الصفون . و آن موضعی است قرب ر
صفلغتنامه دهخداصف . [ ص َف ف ] (ع اِ) قوم صف زده و در صف ایستاده . ج ، صُفوف . (منتهی الارب ). رسته . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (السامی ). حَصیر. (منتهی الارب ).
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هَمّام نخعی . صاحب لواء أشتر در روز صفین . شیخ طوسی در رجال خود وی را ذکر کرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 248).
حجللغتنامه دهخداحجل . [ ح َ ج َ ] (اِخ ) ابن آثال . یکی از یاران علی در روز صفین . خوندمیر گوید: از سپاه ظفرمآب شخصی موسوم به حجل بن آثال قدم در میدان قتال نهاد و مبارز طلبید و