صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون درخواست آنان را اجابت ن
فتحعلی شاهلغتنامه دهخدافتحعلی شاه . [ ف َ ع َ ] (اِخ ) قاجار. باباخان معروف به فتحعلیشاه پسر حسینقلی خان ، برادر اعیانی آغا محمدخان قاجار است . آغا محمدخان ، گرچه نسبت به خانواده ٔ خو
غوغالغتنامه دهخداغوغا. [ غ َ / غُو ] (اِ) شور و مشغله . (فرهنگ رشیدی ). شور و مشغله و فریاد و فغان که در وقت حادثه و بلایا از ازدحام و خروج خلق برآید حتی فریاد سگان به یکبار، و
شور نشورلغتنامه دهخداشور نشور. [ رِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) شور و غوغای روز محشر. (یادداشت مؤلف ).
رستخیزلغتنامه دهخدارستخیز. [ رَ ت َ / رَ ] (اِ مرکب ) رستاخیز. برخاستن مردگان . (از: ریست ، مرده ، میت + خیز، برخاستن ). (یادداشت مؤلف ). رستاخیز. قیامت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ