روستملغتنامه دهخداروستم . [ ت َ ] (اِخ ) تحریف شده ٔ رستم : هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان هم بگه اردشیر هم بگه روستم . منوچهری .آن بگه کوشش چون روستم وآن بگه بخشش چون کیقباد. مسعود سعد.- <span clas
گنج نهلغتنامه دهخداگنج نه . [ گ َ ن ِه ْ ](نف مرکب ) صاحب و مالک گنج . (آنندراج ) : من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین ، چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان .فرخی .
دریغیلغتنامه دهخدادریغی . [دِ / دَ ] (اِ) دریغ. اسب ضعیف و نزار : در دست بنده دریغی دو مانده انددل روز و شب بدست جو و کاهشان گرو. ظهیرالدین نصر سموری سنجری .برسمش چون بوسه دادم نام رخش روستم زیر
رستهملغتنامه دهخدارستهم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) رستم ،پهلوان مشهور. (ناظم الاطباء). رستم زال را گویند. (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 24). رستم بود. (لغت فرس اسدی ). رستم زال بود. (فرهنگ اوبهی ). نام بزرگترین پهلوان قدیم شاهنامه است .
گنجبانلغتنامه دهخداگنجبان . [ گ َ ] (ص مرکب ) (از: گنج + بان ، پسوند). نگاهدارنده ٔ گنج . محافظ گنج . آنکه گنج را نگاهداری می کند : من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان . فرخی .گنج بهاراینک ر
آتبینلغتنامه دهخداآتبین . (اِخ ) نام پدر فریدون : چو ضحاک بگرفت روی زمین پدید آمد اندر جهان آتبین . فردوسی .فریدون که بد آتبینش پدرمر او را که بد پیش از آن تاجور. فردوسی .باز دگرباره مهرگان بدر آمد<