روصلغتنامه دهخداروص . [ رَ ] (ع مص ) عاقل گردیدن بعد سفاهت و نادانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
روز تا روزلغتنامه دهخداروز تا روز.(ق مرکب ) روزهای پیاپی . روزهای متوالی : روز تا روز از این قرار نگشت کارگر بود چون ز کار نگشت .نظامی .
دروصلغتنامه دهخدادروص . [ دَ ] (ع ص ) شتاب رو، گویند ناقة دروص ؛ یعنی ماده شتر شتاب رو و تندرو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرِص . و رجوع به درص شود.
مبروصلغتنامه دهخدامبروص . [ م َ ] (ع ص ) پیس اندام . (آنندراج ). مبتلا به برص و پیسی اندام . (ناظم الاطباء).پیس اندام . مبتلی به برص .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به برص شود.
محروصلغتنامه دهخدامحروص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حرص . با حرص و طمع. (ناظم الاطباء). آزمند. (آنندراج ).