روفچاهلغتنامه دهخداروفچاه . (اِخ ) دهی از بخش خمام شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 395 تن . محصول عمده ٔ آنجا برنج و ابریشم . آب آن از نهر کیشه دمرده . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
روفةلغتنامه دهخداروفة. [ رَ ف َ ] (ع مص ) مهربانی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).به معانی رَوف . (منتهی الارب ). و رجوع به روف شود.
رویفعلغتنامه دهخدارویفع. [ رُ وَ ف ِ ] (اِخ ) مولای رسول (ص ) و رویفعبن ثابت صحابیان اند. (از منتهی الارب ). یکی از غلامان آن حضرت (ص ). (از ناظم الاطباء).
رافیةلغتنامه دهخدارافیة. [ی َ ] (ع اِ) جنس گیاهی است از اقسام نخلیات که از برگ نوعی از آن نخ محکم مشهوری ساخته میشود. و این گیاه بخصوص در ماداگاسکار کاشته میشود. (از المنجد).
ریافةلغتنامه دهخداریافة. [ ف َ ] (ع اِمص ) علم الریافة؛علم استنباط آب است در زمینها بواسطه ٔ بعض امارات که دلالت بر وجود آب کند. (از کشف الظنون ج 1 ص آخر).
پروفالغتنامه دهخداپروفا. [ پ ُ وَ ] (ص مرکب ) صاحب حسن عهد بسیار : بیامد بکشت آن گرانمایه راچنان پروفا مهربان دایه را.فردوسی .