پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
روز تا روزلغتنامه دهخداروز تا روز.(ق مرکب ) روزهای پیاپی . روزهای متوالی : روز تا روز از این قرار نگشت کارگر بود چون ز کار نگشت .نظامی .
روستاملحملغتنامه دهخداروستاملحم . [ ] (اِخ ) ناحیه ای است در حدود ماوراءالنهر بنزدیکی سنگلج . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 121).
روستانشینلغتنامه دهخداروستانشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در روستا می نشیند. دهقان . تخته قاپو. (یادداشت مؤلف ).
روسوختهلغتنامه دهخداروسوخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) مس سوخته . روسختج . راسخت . رجوع به روسختج و راسخت شود.
روسنگلغتنامه دهخداروسنگ . [ س َ ] (اِخ ) دهی از بخش بجستان شهرستان گناباد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و ارزن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رؤساءلغتنامه دهخدارؤساء. [ رُ ءَ ] (ع اِ) ج ِ رئیس . سران . بزرگان . مهتران : یکی از رؤسای حلب که مرا با او سابقه ٔ معرفتی بود گذر کرد. (گلستان ). و رجوع به رئیس شود.
کثیرالرؤسلغتنامه دهخداکثیرالرؤس . [ ک َ رُرْ رُ ئو ] (ع اِ مرکب ) قرصعنه . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قرصعنه شود.
ترؤسلغتنامه دهخداترؤس . [ ت َ رَءْ ءُ ] (ع مص ) رئیس شدن . (زوزنی ) (اقرب الموارد) (المنجد). مهتر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).