روچینۀ زدهwhipped toppingواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ خوراکی تزیینی زدهشدهای که حاوی حدود 5 درصد چربی با نقطۀ ذوب پایینتر از 38 درجۀ سلسیوس است
رونهلغتنامه دهخدارونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف بدانجا منسوب است . رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و ماده ٔ ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود.<br
رونةلغتنامه دهخدارونة. [ ن َ ] (ع اِ) معظم چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سرگین . (دهار).
روینهلغتنامه دهخداروینه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (اِ) فوه . روین . (زمخشری ). روناس . رجوع به روین و روناس شود.
روینهلغتنامه دهخداروینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) رویینه . هر چیز که از روی ساخته شده و یا از روی اندود شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به رویینه شود. || حلبی ساز. دیگ ساز. کسی که دیگ سفید کند. || رنگ سرخ . (ناظم الاطباء).
رویینهلغتنامه دهخدارویینه . [ ن َ / ن ِ] (ص نسبی ) هر چیز که از روی ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رویین . (فرهنگ فارسی معین ). از روی ، چنانکه رویینه خم و غیره . (از یادداشت مؤلف ) : ز رویینه آلت به خروارهاز سیمینه چندان که ان