لغتنامه دهخدا
روداری .(حامص مرکب ) کنایه از شرم حضور. (آنندراج ). رودربایستی . از «رو داری » آن خواهند که امروز از «رودربایستی » اراده کنند. (از امثال و حکم دهخدا) : نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش بود آیینه ٔ فولاد کی حاجت به سیمابش . <p class="autho