رویفعلغتنامه دهخدارویفع. [ رُ وَ ف ِ ] (اِخ ) مولای رسول (ص ) و رویفعبن ثابت صحابیان اند. (از منتهی الارب ). یکی از غلامان آن حضرت (ص ). (از ناظم الاطباء).
روفةلغتنامه دهخداروفة. [ رَ ف َ ] (ع مص ) مهربانی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).به معانی رَوف . (منتهی الارب ). و رجوع به روف شود.
رافیةلغتنامه دهخدارافیة. [ی َ ] (ع اِ) جنس گیاهی است از اقسام نخلیات که از برگ نوعی از آن نخ محکم مشهوری ساخته میشود. و این گیاه بخصوص در ماداگاسکار کاشته میشود. (از المنجد).
ریافةلغتنامه دهخداریافة. [ ف َ ] (ع اِمص ) علم الریافة؛علم استنباط آب است در زمینها بواسطه ٔ بعض امارات که دلالت بر وجود آب کند. (از کشف الظنون ج 1 ص آخر).
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) غلام بدیل بن ورقاء. از صحابه ٔ رسول (ص ) بوده است . (از تاج العروس ).
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) غلام سعد... که ابونعیم بسلسله ٔ اسناد این حدیث نبوی : «الجار احق بسقبه » را از قول او روایت کرده است . (از الاصابة ج 2 قسم اول ).
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن رفیع یا رویفع انصاری . صحابی انصاری است . وی ساکن بصره بود و سپس به مصر شد و حسن بصری از او روایت دارد.
قبضیلغتنامه دهخداقبضی . [ ق َ ضی ی ] (اِخ ) عبیدبن زیادبن تمران رعینی از محدثان است . وی از رویفع بن ثابت و عقبةبن عامر صحابه ٔ رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم روایت دارد و از او حیوةبن شرع روایت میکند. (الانساب سمعانی ).
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهید مصری . مکنی به ابی مرزوق . محدث است . سیوطی گوید: مکنی به ابی مروان تجیبی مولاهم مصری و فقیه طرابلس غرب بود. از رویفع انصاری روایت کرد و به سال 109 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ج 1<