راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
رویهلغتنامه دهخدارویه . [ رَ وی ی َ / ی ِ ] (ع اِ) فکر و تأمل در کارها. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). اندیشه . فکر. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5). فکر. (آنندراج ). فکر در کار. (دهار). نگرش . فکر. اند
رویهلغتنامه دهخدارویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) صفحه و روی صورت . چهره . روی . (فرهنگ فارسی معین ). || سوی . جانب . (ناظم الاطباء).- دورویه ؛ دارای دو روی و دو وضع و دو روش . (ناظم الاطباء). رجوع به دورو شود.- || دوطرف . دوجانب . د
درون رویهلغتنامه دهخدادرون رویه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) قسمت درونی .قسمت داخلی . (ناظم الاطباء). طرف درون . جانب انسی . مقابل بیرون رویه ، جانب وحشی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
درویهلغتنامه دهخدادرویه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ) دروه و رقعه که بر جامه دوزند. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 428). دربه . دربی . درپه . درپی : ز عالم ه
دورویهلغتنامه دهخدادورویه . [ دُ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) دورو.هر چیز که دارای دورو باشد. (ناظم الاطباء). پشت ورودار. مقابل یک رو. مقابل یک رویه . دارای دوسو و دارای دوطرف . (یادداشت مؤلف ). طارة. (المنجد) : چیست آن گرد بزرگ ا
پیش رویهلغتنامه دهخداپیش رویه . [ ی َ / ی ِ] (ق مرکب ) مقابل سپس رویه : قبیل ؛ آنچه پیش رویه فرودآرد ریسنده از ریسمان ، و دبیر، آنچه سپس رویه آرد وقت رشتن . (منتهی الارب ) .