رکضاتلغتنامه دهخدارکضات . [ رَک َ ] (ع اِ) دوانیدنهای اسب . و جنبانیدنیهای پا بجهت مهمیز زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ رکضت (رکضة). (فرهنگ فارسی معین ).
رقدتلغتنامه دهخدارقدت . [ رَ دَ ] (ع اِمص ) یا رقدة. خواب . بخواب شدن : به تکلیف از رقدت انتباه یافت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به رقدة شود.
رکضتلغتنامه دهخدارکضت .[ رَ ض َ ] (ع اِمص ) حرکت . (از یادداشت مؤلف ). جنبش . حرکت . ج ، رکضات . (فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). در مقدمه
رکضتلغتنامه دهخدارکضت .[ رَ ض َ ] (ع اِمص ) حرکت . (از یادداشت مؤلف ). جنبش . حرکت . ج ، رکضات . (فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). در مقدمه