خلاش گنبدیraised bogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خلاش با سطح مقطع کمعمق گنبدیشکل بهطوریکه سطح خلاش، دستکم در مرکز، از سطح معمولی آب زیرزمینی بالاتر باشد
ماسهکندگیraised sandواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای حجیم و نامنظم با ظاهر شکسته در سطح پایینی قطعۀ ریختگی که عموماً به دلیل انبساط ماسه یا کوبش ناکافی آن به وجود میآید
خیز ماهیچهraised core, mold element cutoffواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی حجیم و بیقاعدهای که ممکن است قسمت تحتانی قطعه را بهصورت جام بپوشاند و نشاندهندۀ آن است که قسمتی از ماهیچه از جای خود جدا شده است
تراسدیکشنری عربی به فارسیکرسي رياست را اشغال کردن , رياست کردن بر , رياست جلسه را بعهده داشتن , اداره کردن هدايت کردن , سرپرستي کردن
presideدیکشنری انگلیسی به فارسیرئيس جمهور، ریاست کردن بر، اداره کردن، کرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidesدیکشنری انگلیسی به فارسیرئيس جمهور است، ریاست کردن بر، اداره کردن، کرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست جلسه را بعهده داشتن
دانشگاهلغتنامه دهخدادانشگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانشگه . محل دانش . جای دانش . جای علم . || اصطلاحاً مؤسسه ای که تعلیم درجات عالیه ٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند. این کلمه بجای اونیورسیته بکار رفته است . دانشگاه شعبه هایی بنام دانشکده خواهدداشت و هر دانشکده جای تعلیم رشته ای از رشته
ریاستلغتنامه دهخداریاست . [ س َ] (ع اِمص ) حکومت . فرماندهی . سرکاری . سروری . فرمانروایی . سرداری . سالاری . حکمرانی . (ناظم الاطباء). سری . مهتری . رهبری . زعامت . (یادداشت مؤلف ) : آمد نگاهبان ریاست فراستش آری نگاهبان ریاست فراست است .
ریاستفرهنگ فارسی عمید۱. رئیس بودن؛ سروری کردن.۲. (صفت، اسم) رئیس: ریاست دانشکدۀ ادبیات.۳. [قدیمی] سروری؛ سرداری؛ بزرگی؛ فرمانروایی.
ریاستلغتنامه دهخداریاست . [ س َ] (ع اِمص ) حکومت . فرماندهی . سرکاری . سروری . فرمانروایی . سرداری . سالاری . حکمرانی . (ناظم الاطباء). سری . مهتری . رهبری . زعامت . (یادداشت مؤلف ) : آمد نگاهبان ریاست فراستش آری نگاهبان ریاست فراست است .
ریاستفرهنگ فارسی عمید۱. رئیس بودن؛ سروری کردن.۲. (صفت، اسم) رئیس: ریاست دانشکدۀ ادبیات.۳. [قدیمی] سروری؛ سرداری؛ بزرگی؛ فرمانروایی.