ریدیدنلغتنامه دهخداریدیدن . [ دی دَ ] (مص ) پراکنده شدن . || ناپدید گشتن و نابود شدن . (از ناظم الاطباء). || پوسیده شدن و ریختن و بیشتر در شکوفه و گل بکار رود. (از شعوری ج 2 ص 16).
گردیدنفرهنگ فارسی عمید۱. دور زدن؛ چرخیدن؛ گشتن: ◻︎ بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان / به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم (سعدی۲: ۵۱۵).۲. تغییر کردن.۳. شدن: ◻︎ نگردم از تو تا بیسر «نگردم» / ز تو تا درنگردم برنگردم (نظامی۲: ۲۹۷).
گردیدنلغتنامه دهخداگردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص ) پهلوی گرتیتن ، وشتن ، اوستا «ورت » ، هندی باستان «ورتت » ، ورت [ گردیدن ، چرخیدن ]، کردی «گروان » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تطوف . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). دَوَران . (منتهی الارب ). گشتن . دور زدن . استداره . چرخیدن <span class="h
حسین کشمیریلغتنامه دهخداحسین کشمیری . [ ح ُ س َ ن ِ ک َ ] (اِخ ) (تفضل ...) ریاضیدان کشمیری . رجوع به تفضل حسین شود.
دینوستراتوسلغتنامه دهخدادینوستراتوس . [ ن ُ تُس ْ ] (اِخ ) ریاضیدان یونانی در قرن چهارم قبل از میلاد برادر منایخموس . وی در مسأله ٔ تربیع دایره کار کرده است . (دائرة المعارف فارسی ).
علی علویلغتنامه دهخداعلی علوی . [ ع َ ی ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن حسن (یا حسین ). مکنی به ابوالقاسم . منجم و ریاضیدان مشهور قرن چهارم هَ . ق . رجوع به ابن اعلم شود.
طالسلغتنامه دهخداطالس . [ ل ِ ] (اِخ ) ملطی . رجوع به «ثالس » شود. فیلسوف و ریاضیدان معروف یونانی ، متولد در شهر ملطیه . و رجوع به ایران باستان ص 275، 198، 380 وتاریخ ادبیات ایران ترجمه ٔ رشی