ریزبینلغتنامه دهخداریزبین . (نف مرکب ) که موجودات ریز را ببیند. || (اِ مرکب ) میکروسکوپ . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). خردبین . (فرهنگ رازی ).
رزبنلغتنامه دهخدارزبن . [ رَ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت رز. نهال رز. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ).
ریزبینmicroscopeواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای نوری/ اپتیکی که با استفاده از ترکیب چند عدسی، تصویری بزرگ از شیئی بسیار کوچک نمایش دهد متـ . میکروسکوپ 2 * مصوب فرهنگستان اول
ریزبین سنگنگاریpetrographic microscopeواژههای مصوب فرهنگستانریزبینی/ میکروسکوپی که در آن از نور قطبیده و صفحۀ چرخان برای تحلیل مقاطع نازک سنگنگاشتی استفاده شود متـ . میکروسکوپ سنگنگاری ریزبین قطبشی/ میکروسکوپ قطبشی polarizing microscope